وقتی قصد نوشتن یک داستان را دارید، باید به یک میلیون سوال پاسخ دهید. شما باید دنیای خود، شخصیت های خود و عناصر طرح داستان را بشناسید. فراتر از مکانیزم روایت، شما همچنین باید بر چهار چرایی داستان سرایی تمرکز کنید. انواع موسیقی می توانند به جذاب شده روند داستان کمک کنند.
چرا این داستان
این سخت ترین سوال برای پاسخ است، بدون هیچ کدام. اگر می خواهید داستان جمعی از کودکان را تعریف کنید که جهان را از دست هیولاها نجات می دهند … چرا؟ چرا این یک داستان مهم برای گفتن است؟ درسی که از این داستان گرفته می شود چیست؟ چرا این لحظه مهمی در دنیای شخصیت هاست؟
در ارباب حلقه ها، صدها داستان وجود دارد. تالکین می توانست در مورد سقوط و ظهور روهان بنویسد و کافی بود. او می توانست دوستی عجیب یک کوتوله و یک جن را پوشش دهد. او می توانست به طور کامل بر روی عشق نوپا بین ساموایز و رز کاتن تمرکز کند. چرا او روی داستان یاران تمرکز کرد؟
هنگامی که قصد نوشتن داستان خود را دارید، از خود بپرسید که چرا این داستان، در میان همه چیزهایی که در دنیای شما اتفاق می افتد، جایی است که دیدگاه روایی در آن قرار می گیرد. پس استفاده از یک موسیقی خوب و نرم افزاری مثل اف ال استودیو در کنار روایت داستان بسیار کمک کننده است.
چرا این مکان
چرا Breaking Bad را در نیومکزیکو تنظیم کنید (به غیر از دلایل بودجه)؟ چرا مرد عنکبوتی در نیویورک حضور دارد؟ اگر داستان شما قرار است چند مکان را شامل شود، چرا به طور خاص از یک مکان شروع کنید؟ چرا ما در تمام سرزمین میانه، در شایر شروع کردیم؟
داستان شما مجموعه ای از شخصیت هاست و محیط یکی از آنهاست. دوباره کوتاه دیزنی بالا را تماشا کنید. چرا از سکوی قطار شروع شد؟ چرا به جای یک بیمارستان یا مدرسه در یک مطب تنظیم شد؟
چرا این شخصیت
چه چیزی در این شخصیت خاص وجود دارد که آنها را به قهرمان داستان تبدیل می کند؟ Neo یکی است یا “کودک خاص”، بنابراین او قهرمان می شود… اما اگر ماتریکس به عنوان داستان مورفیوس گفته می شد چه؟ یا ترینیتی؟ اگر ارباب حلقه ها از دیدگاه گندالف بود چه می شد؟
وقتی به گروه شخصیت های خود نگاه می کنید، از خود بپرسید که کدام یک داستان مهم تری برای گفتن دارد. نه لزوماً اینکه کدام یک از آنها تواناترین و بدترین قهرمان این دسته است (آراگورن مبارز بسیار بهتری از فرودو است)، اما کدام یک سفر مهم تری برای دیدن دارد.
چرا همین الان
چرا داستان شما وقتی شروع می شود؟ چرا شما (بله شما، نویسنده) این داستان خاص را در این لحظه از زمان تعریف می کنید؟ آیا موضعی است؟ به موقع؟
چرا جنگ ستارگان زمانی شروع شد که ستاره مرگ قبلا ساخته شده بود؟ وقتی لوک فقط یک کشاورز بود؟ چرا Galaxy Quest در حالی باز شد که بازیگران تا حدودی کار خود را انجام داده بودند؟
داستانهای شما برای خود دنیایی هستند و این سؤالات به شما کمک میکند تمرکز خود را بر روی مهمترین عناصر برای نشان دادن و گفتن محدود کنید. با این حال، اگر شخصیتی نداشته باشید که ارزش دنبال کردن را داشته باشد، هیچ یک از آن ها مهم نیست.
چگونه شخصیت کلید یک داستان عالی است؟
راکی فیلم فوق العاده ای است. این نباید برای کسی شوکه کننده باشد. این یک داستان ضعیف است، دارای اکشن و عاشقانه است، و تنها تعداد انگشت شماری از عناصر هستند که به طرز وحشتناکی پیر شده اند. اما چرا راکی یک فیلم عالی است؟
چون راکی شخصیت بزرگی است.
وقتی به داستانهایی فکر میکنید که مدتها پس از انتشار تیتراژ روی شما تأثیر گذاشتهاند، احتمالاً به شخصیتها فکر میکنید. اگر از یک فیلم بیرون می روید و نمی توانید در مورد جلوه های بصری، انفجارها، صحنه های مبارزه صحبت نکنید…احتمالاً خیلی بیشتر به فیلم فکر نخواهید کرد. اما اگر در مورد این صحبت میکنید که چگونه، در آن صحنه مبارزه عالی، وقتی راکی در نهایت قدرت را برای غلبه بر دشمن خود فراخواند، تشویق کردید… حالا شما یک داستان به یاد ماندنی دارید.
شخصیت های شما باید سه بعدی باشند. آنها باید احساسات، عیب، نقاط قوت و ضعف داشته باشند. مهمتر از همه، آنها باید خواسته ها و نیازهایی داشته باشند.
خواسته ها و نیازهای یک شخصیت چیست؟
به بیان ساده، یک داستان بر اساس خواسته ها و نیازها ساخته شده است. در واقع آنها PLOT و THEME را تعریف می کنند.
PLOT همان چیزی است که در داستان اتفاق می افتد. موضوع چیزی است که داستان در مورد آن است.
داستان ترمیناتور روباتی است که به گذشته برمی گردد تا مادر رهبر بشریت را بکشد. موضوع این است که سرنوشتی جز آنچه ما می سازیم وجود ندارد.
پس خواسته ها و نیازها چیست؟ یک شخصیت چیزی می خواهد، که طرح را پیش می برد. لوک می خواهد یک شاهزاده خانم را نجات دهد. او می خواهد با یک جنگنده پرواز کند و ستاره مرگ را منفجر کند. او نیاز به گوش دادن به نیرو و اعتماد به غرایز خود دارد … که به او اجازه می دهد تا به فعلیت برسد و جدی شود … مانند پدرش قبل از او.
نئو می خواهد بداند که ماتریکس در واقع چیست… اما او باید خود واقعی اش شود.
این برای داستان سرایی طولانی نیز کار می کند. تد لاسو میخواهد تا جایی که میتواند یک تیم فوتبال را مربیگری کند…اما او باید یاد بگیرد که با تغییرات نه تنها در محیط، بلکه در زندگی شخصیاش نیز سازگار شود.
یک اشتباه رایج نویسندگان جدیدتر، داستان سرایی بدون پیامد است. دنیای شما کمتر قابل باور است، و شخصیت های شما کمتر قانع کننده است، زمانی که به نظر می رسد چیزهایی اتفاق می افتد … به جای اینکه انتخاب های خاصی منجر به نتایج غیرقابل پیش بینی شود.
فقط با اضافه کردن اندکی نتیجه و تصمیم، داستان جذابیت بیشتری پیدا می کند. شخصیت ما دیگر همراه با طرح داستان سوار نمی شود، آنها به طور فعال در حال تصمیم گیری برای هدایت طرح هستند. در حالی که ممکن است شرایطی اتفاق بیفتد که شخصیت های شما را در معرض خطر قرار دهد، باید تصمیماتی برای بیرون کردن آنها گرفته شود. در غیر این صورت داستان فقط خسته کننده است.
حالا برو جلو و داستانت را بنویس
این فقط نوک کوه یخ برای داستان سرایی است. درس های زیادی برای یادگیری وجود دارد، موانع زیادی برای غلبه بر آن وجود دارد، اما هزینه آن ارزشش را دارد. به یاد داشته باشید که نوشتن، مانند بسیاری از هنرهای خلاقانه، در مورد تمرین است. با هر داستانی که بگویید بهتر خواهید شد. هک، با هر کلمه ای که بنویسی بهتر میشی. بهتر از همه، جامعه عظیمی از داستان نویسان در انتظار حمایت از شما هستند.
تأثیر موسیقی بر داستان سرایی.
موسیقی میتواند تأثیر قابل توجهی بر داستانسرایی و جذابیت داستان داشته باشد. این تأثیرات میتوانند به چندین شکل متفاوت در زیر ذکر شود:
- ایجاد احساسات و امواج عاطفی: موسیقی میتواند احساساتی که در داستان وجود دارند را تقویت کند. از طریق استفاده از ملودیها، ریتمها و نواختن ابزارهای موسیقی مختلف، امکان ایجاد احساسات مانند ترس، خوشحالی، انگیزش و اندوه در مخاطب فراهم میشود. این احساسات به داستان عمق و واقعیت بیشتری میبخشد و مخاطب را بیشتر به داستان متصل میکند.
- سازگاری با مضمون داستان: موسیقی میتواند با مضمون و فضای داستان هماهنگ شود و تجربهی یکپارچهای را برای مخاطب ایجاد کند. به عنوان مثال، استفاده از موسیقی مهیج در صحنههای اکشن یا موسیقی آرام در صحنههای عاطفی میتواند با مضمون داستان همخوانی داشته باشد و تأثیر بیشتری روی تجربهٔ مخاطب داشته باشد.
- توانایی ترکیب دو عنصر: ادغام موسیقی با داستان، میتواند تأثیر چندگانهای داشته باشد. به عنوان مثال، استفاده از موسیقی متن داستانهای فیلمی که با تصاویر و دیالوگها هماهنگ شده است، میتواند تجربهٔ سینمایی را برای بیننده تکمیل کند.
- تقویت حافظه و تمرکز: موسیقی میتواند به بهبود حافظه و تمرکز کمک کند. زمانی که موسیقی مناسب به همراه داستان پخش میشود، میتواند مخاطب را به خود جذب کند و کمک کند تا بهتر داستان را حفظ کند و تمرکز بیشتری روی آن داشته باشد.
- تعیین امپرسیون و جلب توجه: نوع و تناسب موسیقی با داستان میتواند نقش مهمی در تعیین امپرسیون و جلب توجه مخاطب داشته باشد. انتخاب موسیقی مناسب با مضمون داستان میتواند جلب توجه مخاطب را افزایش دهد و تجربهٔ داستان را برای او جذابتر کند.
با این حال، لازم به ذکر است که موسیقی باید با دقت و هماهنگی با داستان انتخاب شود، زیرا استفاده ناصحیح میتواند از جذابیت داستان کاسته و حتی تجربه مخاطب را به خطر بیندازد. بنابراین بهتر است با استفاده از نرم افزار ها وابزار ضحیح شروع به ساختن موسیقی های مناسب و درخور داستان بسازید. به همین منظور می توانید از آموزش fl studio بهره جویید.